-
داره بارون میاد ...
سهشنبه 23 فروردین 1390 01:38
فقط یکم مونده تا آسمون ... گاهی وقتا که دلم می گرفت به خودم می گفتم : میشه آدم هر وقت خواست بیاد اینجا ؟ ... اینجا به باریدن فکر نمی کنی ، به بارون می رسی ... بارون اون چیزی نیست که روی زمین چترای ما رو خیس می کنه ، اون در واقع فقط تاثیر کوچکی از حضور بارونه ... مثه سایه که تاثیر کمی از حضور چیزیه که لمسش می کنی ......
-
تنها شدم ...
سهشنبه 16 فروردین 1390 01:57
سلام ... دوباره میخوام التماس رو شروع کنم ... غمگین تر از همیشه !!! کمکم کنین ... این شعرو دوست مهربونم ستاره فرستاده . ستاره جان شرمنده دیر شد تو مرا می فهمی؟! ... من تو را می خواهم و همین ساده ترین قصه یک انسان است . تو مرا می خوانی! ... من تو را نابترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من میمانی ......
-
میخوام دوباره بنویسم ...
پنجشنبه 13 آبان 1389 14:02
نشسته ام بنویسم به تلافی همه این چند وقتی که ننوشته ام یا نشده بنویسم و راست تر هم می شود گفت البته که نمی شود نخواسته ام بنویسم و لابد حالا که دارم می نویسم افتاده ام پی جبران مافات ... که در اصلش این طور نیست ، این نوشتن حاصل یک جور مبارزه من با فراموشی و مبارزه من با من و بیشتر مبارزه من با دنیا !!! ......
-
یه خواهش ...
دوشنبه 11 آبان 1388 23:34
سلام ... خوبین دوستای گلم؟ شرمنده دیر به دیر میام ... یه وبلاگ راه انداختم واسه بروبچ باحال معماری مخصوصا دوستان دانشگاه آزاد بجنورد ... اگه میشه لطف کنین و آدرس وبلاگ رو واسه دوستاتون بفرستین ... دوست دارم حمایتم کنین ... ممنونم ... دوستون دارم ... www.bojnourdiau.blogsky.com --------------------------------------...
-
سلام دوباره ...
سهشنبه 14 مهر 1388 00:04
سلام دوستای خوبم ... خوب هستین؟ من یه مدت تقریبا طولانی نبودم ... شرمنده دیگه . به بزرگیه خودتون ببخشین . حالا یه کوچولو خودمو واسه دوستای جدید معرفی کنم ... اجازه ؟؟؟ من عادلم ... ۲۵ ساله - معماری میخونم ... کافیه ؟ باقیشو بپرسین تا بگم ... دوستون دارم ...
-
دوری و دوستی ...
دوشنبه 29 مهر 1387 20:17
به سلام ها دل نمی بندم ، از خداحافظی ها غمگین نمی شوم ، دیگر عادت کرده ام به تکرار یکنواخت دوری و دوستی خورشید و ماه !!! برایت دعا می کنم هر بار که پرنده ای می بینم ، هر بار که مردم ، بی تفاوت از کنارم می گذرند و هر بار که نفس می کشم برایت دعا می کنم ، تا به آن چه می خواهی برسی. من با عشق ، پودر می شوم ، زنگ می زنم ،...
-
دنیای گربه ها ...
یکشنبه 31 شهریور 1387 22:56
از نخستین روزی که تو پا به زمین گذاشتی ... گرم شدنش آغاز شد ! و هنوز هیچ دانشمندی نفهمیده است ، چرا یخ های قطب جنوب آب می شوند ؟!! شانس در دنیای گربه ها هم وجود دارد ! هر شب ساعت 9:00 گربه محله ما دعا می کند ، ماشین شهرداری پنچر شود و گربه چلوکبابی ... از سیری نمی داند چه کار کند ؟! شانس در دنیای گربه ها هم وجود دارد...
-
چرا پرواز نمی کنی!؟ ...
سهشنبه 26 شهریور 1387 00:21
من تمام سعی ام را می کنم تا روی کارهای روزانه ام متمرکز شوم . اما کودک بازیگوش ذهنم ، به سمت دستهای تو ، لی لی می کند . دیروز این اس ام اس روی صفحه تلفن همراهم جا خوش کرد : " پرنده ، لب تنگ ماهی نشسته بود و به ماهی نگاه می کرد و می گفت : سقف قفست شکسته ! چرا پرواز نمی کنی ؟! " این اس ام اس پنج جمله ای ،...
-
آدمک ...
شنبه 6 بهمن 1386 17:11
آدمک آخر دنیاست بخند ... آدمک مرگ همینجاست بخند ... دست خطی که تو را عاشق کرد ... شوخی کاغذی ماست بخند ... آدمک خر نشوی گریه کنی ... کل دنیا سراب است بخند ... آن خدایی که بزرگش خواندی ... به خدا مثل تو تنهاست بخند ... "عادل"
-
کاش ...
سهشنبه 18 دی 1386 17:05
کاش همان کودکی بودم که حرفهایش را از نگاهش میتوان خواند ... اما اکنون اگر فریاد هم بزنم کسی نمی شنود دلخوش کرده ام که سکوت کرده ام ... سکوت پر بهتر از فریاد توخالیست !!! دنیا راببین ... بچه بودیم از آسمان باران می آمد ، بزرگ شده ام از چشمهایمان می آید ... بچه بودیم درد دل را با هزار ناله می گفتیم ، همه می فهمیدند ......
-
شب یلدا ...
جمعه 30 آذر 1386 00:24
آسمون پر از حرفه برفه ... منم برفی ام خوابم نمیبره ... کاش میشد همه ی آسمونو بوسید ... کاش میشد ... یلدای همتون پر از عشق ... عیدتون مبارک ... خدا جونم نمیخوای عیدی بدی ... "عادل"
-
دوستت دارم ...
یکشنبه 18 آذر 1386 00:22
دوست دارم از تو بنویسم ... دوست دارم به تو بگویم که چقدر دوستت دارم ... مثل حس بازی در کوچه پس کوچه های کودکی ، مثل حس نیاز در سجاده ام ... ببخش که احساساتم مچاله شده ، شاید صدایم را نشنوی ... پس می نگارم تا بدانی به اندازه ی دعاهای شبانه ام دوستت دارم ... " عادل "
-
تقدیم به تو که برایم بهترینی ...
سهشنبه 7 آذر 1385 13:24
سالگرد و شگفتن گل وجودت را که عطرش آسمان و زمین را معطر ساخت پیشاپیش به تو تبریک می گویم ... چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر شد که دنیای من شدی ... بهترین صدای زندگیم تپش قلب توست و قشنگترین روزم ، روز تولد توست ... 12 آذر روز تولدت رو پیشاپیش بهت تبریک میگم ... متاسفانه امسال روز تولدت پیشت نیستم ولی هرکجا که...
-
یه سلام دوباره بعد از ۲ ماه
یکشنبه 7 آبان 1385 10:44
سلام به همه ی دوستای خوبم ... امیدوارم تو این مدت که ازتون دور بودم بنده ی حقیر رو فراموش نکرده باشین ... اکثر دوستان میدونن تو این مدت کجا بودم ... آره رفته بودم خدمت مقدس سربازی ... خدا نصیب هیچکس نکنه ... ولی به هر حال شتری که ایندفعه فقط در خونه ی پسرا میخوابه ... راستش رو بخواین هر چند دوره ی سختیه ولی به نظرم...
-
تقدیم به تو بهترینم ...
شنبه 31 تیر 1385 21:48
سلام به تو نازنینم ، تویی که واست میمیرم دلم هواتو کرده باز ، تا کی باید من بشینم ؟ فدای اون چشم سیات ، فدای اون ناز نگات باور نداری حرفامو ؟ من که میگم جونم فدات فقط تویی تو قلب من ، کسی دیگه جا نداره نگو که بودن ، نبودن واسه تو فرقی نداره! اگه نباشی عزیزم زندگی بی معنی میشه تو رو خدا بازم بگو : باهات میمونم همیشه...
-
مادرم ...
یکشنبه 25 تیر 1385 16:05
اگر تو نبودی عشق به چه کار می آمد و بهشت را شب و روز برای که می آراستند؟ اگر تو نبودی هیچ کلمه ای به دنیا نمی آمد و شاعران لب به سخن نمی گشودند. اگر تو نبودی دلها در پستوی فراموشی و در شبستان خاموشی می پوسیدند. اگر تو نبودی من همچنان در کوچه های بی مهتاب ازل محصور می ماندم و قدم بر زمین نمی گذاشتم. اگر تو نبودی چه کسی...
-
گوش کن ...
یکشنبه 18 تیر 1385 02:30
بازم دلم گرفته... میخوام باهات حرف بزنم... آره با تو ... تویی که واسم شدی زندگی ، تویی که اگه نباشی منم نمیتونم بمونم... میخوام بهت بگم وقتی که ازت دورم ، وقتی که دلم میگیره چه حالی دارم... وقتی دلم می گیره... وقتی دلم برات تنگ میشه... وقتی اونقدر اشک توی چشمام جمع شده که همه جا رو بارونی می بینم... آره ، مثه همین...
-
بگذار ...
یکشنبه 11 تیر 1385 02:43
بگذار با چشم های تو ببینم ... بگذار در نگاه تو ذوب شوم ... بگذار در زیر باران شانه به شانه ات قدم بزنم و تو برایم از آرزوهایت ترانه بسرایی ... بگذار به قداست عشقمان کوچک شوم وقتی با تو به پرواز شاپرک های کنار برکه میخندم ... بگذار شب ها رو به ستاره ها خاطرات شیرینمان را شماره کنیم ... بگذار همیشه در ذهنم مثل نگاه اول...
-
از عشق مردن ...
جمعه 26 خرداد 1385 01:47
اگر می بینی که زنده ام ، نفس می کشم ، تنها به خاطر وجود تو است ... اگر می بینی شادم ، خندانم ، با وجود اینکه این همه غصه در دل دارم ، تنها به امید بودن تو است ... اگر می بینی آرامم ، بی تابم ، سر به زیر ، ساکت و گوشه گیر ، فقط به خاطر عشقی است که از سوی تو در دلم نشسته است ... اگر دیدی گریانم ، خسته ام ، شکسته ام ،...
-
دلم برات تنگ شده ...
دوشنبه 8 خرداد 1385 00:14
دلم برات تنگ شده باز ، میخوام همش گریه کنم این دوری رو با گریه هام شاید بشه کمش کنم یادت میاد گفتی که عشق با این دوری قشنگتره ؟ گفتم آره دوستت دارم ، دوری و دوستی بهتره ... یادت میاد گفتم بهت این دوری هم تموم میشه ؟ شوخی گرفتی حرفمو گفتی ببینم چی میشه ... دلم برات تنگ شده باز ، دلتنگی هام فراوونه هر چی بگم دوستت دارم...
-
حسادت ...
دوشنبه 1 خرداد 1385 14:43
حسادت می کنم به رنگ دیوار ، وقتی اتفاقی سایش بدنت به پوستش را حس می کند ... حسادت می کنم به آفتاب ، وقتی با نوازش آرام پوستت به تو گرمی می بخشد ... حسادت می کنم به برگ گیاه ، وقتی در گلدان آرام گرفته و حرکت تو از کنارش او را هیجان زده می کند و بی تاب و چرخان ... و حسادت می کنم به پدرت ، وقتی به یادش در دل به او لبخند...
-
سلامی دوباره ...
شنبه 9 اردیبهشت 1385 23:49
همسفرم میشی؟ آره با توام ... با خود خودت ... کجا میرم؟ ... یه سر میرم به مکان عشق ... یه سفر رویایی به جایی که فقط جای پاکیهاست ... همون جا که اگه بلرزه ، میتونه زندگیتو بلرزونه ... وقتی بسوزه ، میتونه آتیشت بزنه ... وقتی بگیره میتونه دلیل مبهم باریدن بی اختیار چشمات مثه ابر بهار شه ... اون جا که اگه بشکنه ، آه...
-
خداحافظی ... فراموشتون نمیکنم ...
چهارشنبه 16 فروردین 1385 01:53
همه چی واسم تموم شد ... آره به همین راحتی ... ولی ای کاش زودتر فهمیده بودم ... ای کاش به اینجا نمی رسیدم ... دلم به حال خودم می سوزه ... دلم به حال التماس و به حال دعاهای شبانه می سوزه ... آخه همشون از رو سادگی خودم و پوچ بود ... به جایی رسیدم که یک حقیقت رو فهمیدم ... یک حقیقتی که میدونستم ولی باورش نداشتم ... دیگه...
-
بگذار ...
چهارشنبه 9 فروردین 1385 02:44
بگذار آن باشم که با تو تا آخرین لحظه زندگی خواهد ماند ... بگذار آن باشم که با صداقت با تو درد دل میکند و با یکرنگی و یکدلی زندگی میکند ... بگذار آن باشم که دیوانه وار در شهر نام تو را فریاد میزند و آن باشم که برای عشقت جان خواهد داد ... بگذار همانی باشم که در شادی هایت میخندد و در غم هایت با تو شریک است ... بگذار کسی...
-
زیباترین بهار ...
سهشنبه 1 فروردین 1385 16:32
سلام... سال نو مبارک ... آخرین متن التماس رو تو سال کهنه عادل نوشت میخوام اولین متن سال جدید رو من بنویسم... با آرزوی سالی پر عشق برای همه شما ... ----------------------------------------------- زیبا ترین بهار مینویسم در سرسبزترین بهار زندگیم ... بهاری که در آن خدا هست ... تو هستی .... عشق هست ... مینویسم در اولین...
-
مهربونم مال من شد ...
جمعه 26 اسفند 1384 11:45
ا لتماس وقتی شروع شد دل من دیوونه تر شد ... ز ود بیا پیشم عزیزم نگی شعرات هم تموم شد ... ا نقدر گفتم میخوامت تا که قلبم باورت شد ... د لکم شاکی نشو تو مهربونم مال من شد ... ه میشه باهات میمونم دیگه دنیا مال من شد ... ج ون من فدای چشمات دیگه چشمات مال من شد ... و اسه من خیلی عزیزی کم نگفتم ؟ خیلی کم شد ... ن ازنین...
-
به خدا ...
یکشنبه 21 اسفند 1384 12:24
به خدا دوستت دارم اندازه ی ستاره ها اونا شاید کمت باشن اندازه ی خود خدا ... فکر نکنی دروغ میگم جون خودم حقیقته بمون پیشم تنهام نذار فکر نکنی که عادته ... عادت یه روز تموم میشه میخوام که بهترین باشی من نمیخوام تموم بشی میخوام تو قلب من باشی ... به خدا داشتن تو فکر روز و شب منه عشق تو ، موندن تو دعای هر شب منه ... به...
-
حرفامو گوش کن ...
چهارشنبه 17 اسفند 1384 02:53
نه میدونم از چی بگم ، نه میدونم از کی بگم ... فقط میخوام از تو بگم ، از تو و عاشقیم بگم ... میخوام بگم دوستت دارم ، یه عالمه خیلی زیاد ... اگه بگی دروغ میگی ، منم میگم جونم فدات ... مهربون حرفامو گوش کن ، اگه بد بود فراموش کن ... انگار حرفام همه عشقه ، با تو بودن سرنوشته ... نمیخوام بی تو بمونم ، من میخوام از تو بخونم...
-
ترس ...
چهارشنبه 10 اسفند 1384 12:59
چگونه باور کنم لحظه های بی تو بودن را ... فکرش هم باعث ترسم می شود !!! آخر می دانی تو برایم چه مفهومی داری ؟ داستان شیدایی پروانه به گرد شمع را شنیده ای؟ ... من آن پروانه ی پر و بال سوخته بودم که هر دم به گرد شمع وجودت می گشتم تا پر و بال خویش را بسوزانم و از حرارتت نیرو بگیرم ... ای خوب من , ای مهربانم ... در اینجا...
-
زندگی ...
یکشنبه 7 اسفند 1384 03:31
زندگی کوتاهتر از آن است که به خصومت بگذرد ... و قلبها گرامی تر از آن هستند که بشکنند ... فردا طلوع خواهد کرد ... حتی اگر نباشیم ! ... در بستر روزگار هر آنچه به دست می آید با خنده پایدار نمی ماند ... و آنچه از دست می رود با اشک جبران نمی شود ... پس در اینجا منتظر غیرمنتظره نباش ... دستت را در دستم بگذار ... و چون همیشه...