مهربونم مال من شد ...

ا لتماس وقتی شروع شد دل من دیوونه تر شد ...
ز ود بیا پیشم عزیزم نگی شعرات هم تموم شد ...
ا نقدر گفتم میخوامت تا که قلبم باورت شد ...
د لکم شاکی نشو تو مهربونم مال من شد ...
ه میشه باهات میمونم دیگه دنیا مال من شد ...
ج ون من فدای چشمات دیگه چشمات مال من شد ...
و اسه من خیلی عزیزی کم نگفتم ؟ خیلی کم شد ...
ن ازنین رسیدن به تو واسه من یه زندگی شد ... 
د یگه دنیا رو نمیخوام واسه من غصه تموم شد ...
و قته این شد که بگم من دعاهام بازم قبول شد ...
س اده خواستم بودنت رو خدا هم یه همدمم شد ...
ت ازه طفلی التماسم اومد و باز کمکم شد ...
د عاهام فقط تو بودی خدا هم یه شاهدم شد ...
ا لتماسم تو رو آورد گریه هام دیگه تموم شد ...
ر سیدم بهت عزیزم دیگه دنیا مال من شد ...
م منونم ازت خدا جون مهربونم مال من شد ...

 "عادل"

-------------------------

موقع سال تحویل یادت باشه واسه نگاهمون دعا کنیم ...
یادت باشه از خدا بخواهیم دیگه نگاهمون حسرت بارون نداشته باشه ...
یادت باشه ..
یادت باشه کینه ها رو فراموش کنیم و همه رو دوست داشته باشیم ...

به خدا ...

به خدا دوستت دارم اندازه ی ستاره ها
اونا شاید کمت باشن اندازه ی خود خدا ...
فکر نکنی دروغ میگم جون خودم حقیقته
بمون پیشم تنهام نذار فکر نکنی که عادته ...
عادت یه روز تموم میشه میخوام که بهترین باشی
من نمیخوام تموم بشی میخوام تو قلب من باشی ...
به خدا داشتن تو فکر روز و شب منه
عشق تو ، موندن تو دعای هر شب منه ...
به خدا عاشقتم ، مثه لیلی مثه مجنون
به خدا دروغ نمیگم ، حتی خیلی بیشتر از اون ...
فکر تو ، خیال تو همیشه هرجا با منه
مهربون بمون باهام نبودنت مرگ منه ...
دوست دارم جار بزنم عشقتو فریاد بزنم
اگه که باور نکنی از ته دل داد بزنم ...
به خدا دوستت دارم تو رو واسه خودت میخوام
میخوام که دنیا نباشه تو رو واسه دلم میخوام ...
ثانیه ها که میگذرن عشقم به تو بیشتر میشه
با التماس ازت میخوام بگی که هستی همیشه ...

"عادل"

واسم دعا کنید ...فقط دعا ...

حرفامو گوش کن ...

نه میدونم از چی بگم ، نه میدونم از کی بگم ...
فقط میخوام از تو بگم ، از تو و عاشقیم بگم ...
میخوام بگم دوستت دارم
، یه عالمه خیلی زیاد ...
اگه بگی دروغ میگی ، منم میگم جونم فدات ...
مهربون حرفامو گوش کن ، اگه بد بود فراموش کن ...
انگار حرفام همه عشقه ، با تو بودن سرنوشته ...
نمیخوام بی تو بمونم
، من میخوام از تو بخونم ...
نمیخوام اگه نباشی ، حتی یک لحظه بمونم ...
نازنین دوباره گوش کن ، اگه بد بود فراموش کن ...
این صدا ، صدای عشقه ، اگه گوش کنی بهشته ...
واسه من بمون همیشه ، تو بری تنهایی میشه ...
جون من حرفامو گوش کن ، دیگه رفتنو فراموش کن ...
مهربون همش همین بود ، دیدی حرفام حرف دل بود ...

"عادل"

ترس ...

چگونه باور کنم لحظه های بی تو بودن را ...
فکرش هم باعث ترسم می شود !!!
آخر می دانی تو برایم چه مفهومی داری ؟
داستان شیدایی پروانه به گرد شمع را شنیده ای؟ ...
من آن پروانه ی پر و بال سوخته بودم که هر دم به گرد شمع وجودت می گشتم تا پر و بال خویش را بسوزانم و از حرارتت نیرو بگیرم ...
ای خوب من , ای مهربانم ... در اینجا جز سکوت و ترس چیزی نیست ...
نمی دانم چرا دلتنگم ...
نمی دانم چرا می ترسم ...
تصورش را هم که می کنم ، می بینم ...
بی تو خورشید بر من نخواهد تابید ... بی تو زندگی سرد می شود ...
بی تو بهاران خزانی برایم بیش نیست ... بی تو گل های گلدانم نخواهند رویید ...
بی تو حتی خورشید هم بر سینه ی آسمان نخواهد درخشید ...
بی تو حتی پرندگان هم نخواهند خواند ...
پس بمان که دستان یخ زده ام نیازمند توست ... تویی که قلبی به پاکی و زلالی چشمه ساران داری ...
تویی که بر من طلوع کردی ... فکر غروب هم دیوانه ام می کند !...
پس بیا جستجوگر باشیم و با هم واقعیت عشق را درک و لمس کنیم .
می دانم  که اطمینان کافی نداری! ولی حتم دارم که این سطر های آرام را می خوانی و چشمه های مواج احساساتت را در آینه شکسته ی حرفهای من تماشا می کنی .
شاید باور نکنی اما از من فقط همین کلمه ها که با شوق به سوی تو بال می زنند باقی می ماند و خودکاری که هیچ گاه آخرین حرف هایم را برای تو نمی تواند بنویسد و جوهرش پایان می پذیرد ...
شاید یک روز وقتی می خواهی احوال روزنامه را بپرسی ...
عکسم را در صفحه سفر کرده ها ببینی ...
شاید کودکی با شیطنت اعلامیه ی سفر بی بازگشتم را از دیوار سیمانی کوچه شان بکند ...
تمام دغدغه ام این است که اگر غروب بیاید  ...
آیا دستی برای نوشتن و قلبی برای تپیدن برایم باقی خواهد ماند ؟ ...
شاید باور نکنی اما دوست دارم مدام برای تو بنویسم ...
بعضی وقتها که کلمات را گم می کنم دوست دارم هر چه که در این دنیای خاکی وجود دارد کلمه شوند تا بهتر بتوانم بنویسم ...
دوست دارم به هیبت کلمه ای نجیب در بیایم تا رهگذران زیر آفتابی نارس مرا زمرمه کنند ...
می دانم خسته ای اما دوست دارم اجازه بدهی کلمه هایم لحظه ای روبرویت بنشینند و نگاهت کنند ...
مهربانم می خواهم که برایم همیشگی بمانی ...
و فکر غروب را از من بگیری ...
دوستت دارم ...  

زندگی ...

زندگی کوتاهتر از آن است که به خصومت بگذرد ...
و قلبها گرامی تر از آن هستند که بشکنند ...
فردا طلوع خواهد کرد ...
حتی اگر نباشیم ! ...
در بستر روزگار هر آنچه به دست می آید با خنده پایدار نمی ماند ...
و آنچه از دست می رود با اشک جبران نمی شود ...
پس در اینجا منتظر غیرمنتظره نباش ...
دستت را در دستم بگذار ...
و چون همیشه دوستم بدار ...

خدایا ممنونم ...

سلام دوستای مهربون ...
تا حالا شنیدید اگه آدم با خیال زندگی کنه و به رویاهاش فکر بکنه میتونه آینده ش رو مثه همون رویاها بسازه ؟  ...
به نظر من یه حقیقت غیر انکاره ! ...
آخه واسه من ثابت شده ...
میدونید چرا ؟ ...
آخه این روزا همون رویاهای چند سال پیش منه که داره واسم اتفاق می افته ...
رویاها همشون یه روزی میتونن به حقیقت تبدیل شن ، فقط خود ما هستیم که باید درک شون کنیم و واسه رسیدن به اون رویاها تلاش کنیم ...
واسه همین از خدای خوبم ممنونم که تو این مدت ، انتظارم بیهوده نبوده ...
این شعر هم واسه بهترینم که با اومدنش رویاهام جاشون رو به حقیقت دادن ...
امیدوارم بتونم لایق عشقت باشم نازنین ...   
-------------------------------
انقدر دوستت دارم ، بشنوی خندت میگیره ...
تو نگاه میکنی و دلم تو چشمات میمیره ...
قیمت چشمای تو ، قلب منه ، اندازه نیست ...
واسه دوست داشتن تو ، نیازی به اجازه نیست ...
اونقدر دوستت دارم ، حوصلتو سر میبرم ...
یه روزی نیاد بگی دیگه تو رو دوست ندارم ...
ساعت دیدن تو ، صدای من درنمیاد ...
آره تقصیر منه دوستت دارم خیلی زیاد ...
انقدر دوستت دارم ، شماره ها خسته میشن ...
تا نهایت میرنو ، با چشم تو بسته میشن ...
انقدر دوستت دارم ، دوستت دارم خیلی کمه ...
واسه مهربون من ، دوستت دارم یه ارزنه ...
انگاری یه جورایی دوست دارم تکراری شده ...
واسه بعضی آدما جمله ی اجباری شده ...
دیگه عادل نمیخواد حرفای تکراری بگه ...
دوست داره به جاش بگه عاشقته ، دیوونته ...
ولی باز مهربونم دوست دارم از بین نمیره ...
آخه دوستت دارم عاشقا ، از بی تابیه ...

"عادل"