تقدیم به بهترینم ...


ناممکن است که احساس خود را نسبت به تو

 با واژه ها بیان کنم

این سرشارترین و والاترین احساساتی هستند که تا کنون داشته ام

با این همه هنگامی که می خواهم اینها را به تو بگویم و یا بنویسم

واژه ها حتی نمی توانند ذره ای از ژرفای احساساتم را بیان کنند .

گرچه نمی توانم جوهر این احساسات شگفت انگیز را بیان کنم

فقط می توانم بگویم آن گاه که با توام چه احساسی دارم ...

 

آن گاه که با توام ...

احساس پرنده ای را دارم که آزاد و رها در آسمان آبی پرواز می کند

آن گاه که با توام ...

چو گلی هستم که گلبرگهای زندگی را شکوفا می کند

آن گاه که با توام ...

چون امواج دریا هستم

که توفنده و سرکش بر ساحل می کوبند

آن گاه که با توام ...

رنگین کمانی پس از توفانم

که پرغرور رنگهایش را نشان می دهد

آن گاه که با توام ...

گویی هر آنچه که زیباست ما را در برگرفته

 

این ها تنها ذره ای نا چیز از احساس والای با تو بودن است ...

شاید واژه ی عشق را ساخته اند

تا احساسی چنین عمیق و هزاران سو را بیان کند

اما باز هم این واژه کافی نیست ...

با این همه چون هنوز بهترین است ...

بگذار بگویم و باز بگویم

بیش از عشق بر تو عاشقم ...

و دوستت دارم ...