تنهایی ...


ای همه ی پنجره ها رو به تو
شهر و ده آشفته ی آشوب تو
کوه مه آلود پرابهام تو
عشق پرآوازه گمنام تو
ای عسل از شوق تو شیرین شده
شهر شب از چشم تو آذین شده
کاش دلم پیش شما بود و بس
آن طرف پنجره ها بود و بس
                  ****
من همه ویرانی و ویرانی ام
حک شده این نقش به پیشانی ام
از ته دهلیز زمین آمدم
باز به این دوزخ کین آمدم
برگ زمینگیر زمستان منم
گم شده در زوزه طوفان منم
سرد و نفسگیر و ترک خورده ام
زیر تلنبار خودم مرده ام
مثل نفسهای سرآسیمه ام
گم شده اینجا به خدا ، نیمه ام
عقربه ی ساعت مرگم تو باش
شاهد جان دادن برگم تو باش
کی تو به داد دل من می رسی؟
باز رهانیش ز دلواپسی
حادثه شو اول تقویم را
خط بزن از دفتر من بیم را
حادثه این است که در می زنی
صبح به هر پنجره سر می زنی
حادثه برخورد دو چشم تر است
لحظه پرواز دو تا کفتر است
حادثه یعنی که تو از گل سری
از همه آینه ها بهتری
حادثه یعنی همه چشم تو
قهر ، تبسم ، خوشی و خشم تو
حادثه یعنی که جهان مال توست
هر چه غزل هست همه فال توست
                      ****
ای گل خوش خنده آتش تبار
نسبت فامیلی من با بهار
در ته چشمان تو پرپر زدند
هر چه پرنده است به تو سرزدند
ای گل نیلوفر بودایی ام
پیچک پیچیده به تنهایی ام
مطلع هر شمع تماشای توست
پای غزلهای من امضای توست
بوی دل انگیز غزل می دهی
طعم تب آلود عسل می دهی
ای ز بهشت آمده ی خاکی ام ...
آدم خاکی تن افلاکی ام ...
تو گل گلدان اتاق منی
شعله مادام اجاق منی
وسوسه گندم و سیبم تویی
آن که دهد باز فریبم تویی
               ****
باز به من معنی بودن بده
فرصت از عشق سرودن بده
این که نباشی ، به خدا فاجعه است
یخ زدن پنجره ها فاجعه است
پنجره را بسته ام از دوریت
ای گل من ... خسته ام از دوریت
بی خبر از دغدغه و اضطراب
بند دل نازکم امشب بخواب
جاده طولانی و پرپیچ و خم
باز رساند دو نفر را به هم
می رسی و شب همه شب روشن است
هر چه خوشی هست همه با من است ...

        عادل

اولین یادگاری


سلام به همه همراهان این سایت...
من قراره از این به بعد تو این سایت بنویسم...
اول می خوام از عادل تشکر کنم...
از اینکه ریسک کرده و این اجازه رو بهم داده که اینجا بنویسم...
وبعد از شما خواهش کنم که...
نه به خاطر من
به خاطر اینکه این سایت خوشگل خراب نشه به من کمک کنید...
آخه نمی دونم از کجا شروع کنم و چی بنویسم...
من منتظرتونم ...