مقدس بود پیمانی که ما بستیم اما تو ...
گمانم بشکنی آن را ، همین امروز و فردا تو ...
نمی دانم چه باید خواند پیمان بستن ما را ؟
که هم من با تو پیمان بسته ام ، هم دیگران با تو ...
دلم با هیچ کس غیر از تو می دانم نمی جوشد ...
که من از روز اول گفته ام یا هیچکس یا تو ...
برای لحظه ای غفلت من از آغاز می سوزم ...
که من یک عمر آدم بودم و یک لحظه حوا تو ...
به روی ساحلت روئیده ام ، هر چند می دانم ...
مرا از ریشه در می آورد چون موج دریا تو
تو را با اتفاقی ساده پیدا کرده ام اما ...
مرا با اتفاقی ساده تر مگذار تنها تو ...
نظرات 3 + ارسال نظر
زهرا پنج‌شنبه 24 شهریور 1384 ساعت 12:34 http://iamforu.persianblog.com

شعر با احساس و لطیفی بود//موفق باشید.///به منم سربزنید

ایدا پنج‌شنبه 24 شهریور 1384 ساعت 15:06

سلام عادل جان. خیلی جالب و نازه وبلاگت. خیلی خوشم اومد

عاشق شیدا پنج‌شنبه 24 شهریور 1384 ساعت 15:07 http://www.asheghesheyda.co.sr

سلام. خیلی زیبا بود. موفق باشی. من بای.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد