نمیدونم از کجا شروع کنم ... یه عالمه حرف تو دلمه ولی موندم به کی بگم ...
خسته شدم ... درمانده و بیزار از این همه هیاهوی پوچ ، خسته ام از گرد و غبار این زمین ...
آهای تویی که اون بالا نشستی و ادعات میشه که خدای منی ...
تویی که ادعات همه ی عالمو گرفته ...
تویی که خالق همه ای و همه چیز دستته ...
تویی که میگن جای حق نشستی ...
تویی که میخوای عالم و آدم رو به سزای اعمالشون برسونی ...
خدای من نیستی اگه حق من و امثال منو نگیری ...
خدای من نیستی اگه تقاص منو نگیری ...
و خدای من نیستی اگه بخوای دست روی دست بذاری و آب شدن آدما رو ببینی ...
خودت بهتر میدونی که چی دارم میگم و ازت چی میخوام ... 
اگه خدایی ...
اگه اینقدر که میگن قدرت داری ، برای یه بارم که شده نشون بده به من ...
که میتونم روت حساب کنم ...
نشون بده که تنها نیستم و تو رو دارم ...
بهم نشون بده که خدای منی ...
میدونم که رومو زمین نمیندازی ...
خدایا همه ی امیدم به توست ...

نظرات 3 + ارسال نظر
حسین دوشنبه 21 شهریور 1384 ساعت 22:41 http://khastetarin.blogsky.com

سلام دوست من حالت خوبه وبلاگه خوبی داری به ما هم سری بزن ممنونتم.
تبادل لینک میکنی//

عاشق شیدا سه‌شنبه 22 شهریور 1384 ساعت 14:59 http://www.asheghesheyda.co.sr

سلام. خیلی زیبا بود. موفق باشی. من بای.

سمیرا شنبه 26 شهریور 1384 ساعت 19:31

سلام دلمو خیلی گرفتوندی .امیدوارم از خدا هز چی میخوای بهت بده .برای منم دعا کن........
موفق باشی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد