چگونه باور کنم لحظه های بی تو بودن را ...
فکرش هم باعث ترسم می شود !!!
آخر می دانی تو برایم چه مفهومی داری ؟
داستان شیدایی پروانه به گرد شمع را شنیده ای؟ ...
من آن پروانه ی پر و بال سوخته بودم که هر دم به گرد شمع وجودت می گشتم تا پر و بال خویش را بسوزانم و از حرارتت نیرو بگیرم ...
ای خوب من , ای مهربانم ... در اینجا جز سکوت و ترس چیزی نیست ...
نمی دانم چرا دلتنگم ...
نمی دانم چرا می ترسم ...
تصورش را هم که می کنم ، می بینم ...
بی تو خورشید بر من نخواهد تابید ... بی تو زندگی سرد می شود ...
بی تو بهاران خزانی برایم بیش نیست ... بی تو گل های گلدانم نخواهند رویید ...
بی تو حتی خورشید هم بر سینه ی آسمان نخواهد درخشید ...
بی تو حتی پرندگان هم نخواهند خواند ...
پس بمان که دستان یخ زده ام نیازمند توست ... تویی که قلبی به پاکی و زلالی چشمه ساران داری ...
تویی که بر من طلوع کردی ... فکر غروب هم دیوانه ام می کند !...
پس بیا جستجوگر باشیم و با هم واقعیت عشق را درک و لمس کنیم .
می دانم که اطمینان کافی نداری! ولی حتم دارم که این سطر های آرام را می خوانی و چشمه های مواج احساساتت را در آینه شکسته ی حرفهای من تماشا می کنی .
شاید باور نکنی اما از من فقط همین کلمه ها که با شوق به سوی تو بال می زنند باقی می ماند و خودکاری که هیچ گاه آخرین حرف هایم را برای تو نمی تواند بنویسد و جوهرش پایان می پذیرد ...
شاید یک روز وقتی می خواهی احوال روزنامه را بپرسی ...
عکسم را در صفحه سفر کرده ها ببینی ...
شاید کودکی با شیطنت اعلامیه ی سفر بی بازگشتم را از دیوار سیمانی کوچه شان بکند ...
تمام دغدغه ام این است که اگر غروب بیاید ...
آیا دستی برای نوشتن و قلبی برای تپیدن برایم باقی خواهد ماند ؟ ...
شاید باور نکنی اما دوست دارم مدام برای تو بنویسم ...
بعضی وقتها که کلمات را گم می کنم دوست دارم هر چه که در این دنیای خاکی وجود دارد کلمه شوند تا بهتر بتوانم بنویسم ...
دوست دارم به هیبت کلمه ای نجیب در بیایم تا رهگذران زیر آفتابی نارس مرا زمرمه کنند ...
می دانم خسته ای اما دوست دارم اجازه بدهی کلمه هایم لحظه ای روبرویت بنشینند و نگاهت کنند ...
مهربانم می خواهم که برایم همیشگی بمانی ...
و فکر غروب را از من بگیری ...
دوستت دارم ...
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
ترا با لهجهی گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبیترین موج تمنای دلم گفتی
دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشمهایم را
بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم چرا رفتی نمی دانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمیدانم کجا تا کی برای چه
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره
با مهربانی دانه برمیداشت
تمام بال هایش غرق در اندوه غربت شد
و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد
من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت
کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد
کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید
کنار انتظاری که بدون پاسخ و سرد است
و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگیمان باز
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
وبلاگ زیبا وپر باری داری
موفق باشی
سلام عادل جان خوبی؟
من و شما احساسی شبیه بهم داریم
و ترسی به یک گونه
دعام کن.
با درود به شما دوست عزیز. متن زیبا و با احساسی نوشتین . امیدوارم که همیشه پیروز و بهروز باشید .
سلام عادل جان
متن ترس خیلی قشنگ بود
از این کارها باز هم بکن
قربونت........
امیدورارم هیچ وقت برای شما اون لحظه .... نرسه
سلام داشعادل واقعا زیبا بود منم به روز کردم بیا پیشم یا حق
سلام خوبی ؟ مرسی که خبرمون کردی . من بیشتر پستات رو خوندم . خیلی قشنگ مینویسی . راستی پست آخرم مثل یکی از پستهای تو بود . به خدا من از تو وبلاگ شما کپی نکردم . اینو برام میل کرده بودند . من اگه بخوام کپی کنم اجازه میگیرم بعد آدرس جایی رو هم که ازش کپی کردم رو مینویسم . اینو نوشتم که خیالم راحت بشه . قربانت مهرداد و مینا
به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به اسمان نگاه کن کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد و منتظر توست اشکهای تو را پاک می کند و دستهایت را صمیمانه می فشارد تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به اسمان نگاه کن
و اگر باور داشته باشی می بینی ستاره ها هم با تو حرف میزنند
باور کن که با او هرگز تنها نیستی هرگز
فقط کافی است عاشقا نه به اسمان نگاه کنی
سلام.ممنون از offهای قشنگت .وبلاگ عشقولانت مستدام باشه
سلام
زیبا بود
خوش بین باش
شجاع باش
مواظب خودت باش
به منم سر بزن
فعلا
خداحافظ
از اینجا که پر از غمه خسته شدم میخوام برم
قلبمو که دادم به تو دیگه باید پس بگیرم
موندن هرگز....خداحافظ
دیگه میرم اگه یه روز غمهای دنیا بریزن تو قلب من
ستاره ها خاموش بشن تو آسمون شب من
من می میرم ...دیگه میرم
خداحافظ...
دیگه رفتم..پایان ثانیه منم
هر جایی ساعت ببینم عقربه هاشو می شکنم
حتی نشد واسه یه بار من بدیهاتو خوب کنم
خورشیدو کشتم که دیگه خودم به جاش غروب کنم
دل می سوزه...ازم نخواه بیشتر از این اسیر این فقس باشم
هیچی نمونده از دلم خاکستر دو اتیشم
خسته شدم دلم گرفته این روزا غم خوه کرده تو صدام
بارون غصه انگاری میباره تو ترانه هام
دیگه میرم
دیگه میرم
گریه نکن/.........
مثل همیشه زیبا
موفق باشید
سلام
وبت جالبه
اما ببخشید شما آی دی منو از کجا اوردید که ادم کردید و کلی هم آف گذاشتید؟؟؟؟
مهم نیست
بهم سربزن خوشحال میشم
منتظرتم
یا علی
سلام
خوبه عالیه
باحال هم هست
پیش ما ۱۰ تا دختر هم بیا
بای
سلام-خوبین-شعر بسیار زیبائی اومد-چیزی نوشتین که همه ما این روزها با هاش درگیریم و ازش هراس داریم و حتی فکر کردن بهش گریه آدم رو در می یاره-امیدوارم که به آرزوتون برسین.الهی که خدا همه عاشق ها رو به هم برسونه.برای من هم دعا کنید-منم خیلی دوست داشتم که یاد داشتم وبلاگ می ساختم و برای عزیزم می نوشتم و با خدا خودم دردو دل می کردم اما متاسفانه بلد نیستم و فقط می تونم بیام اینجا و نظر بدم.خدا یارو یاورتان.بای.
عادل عزیزم
لطف بی کرانت را سپاس
در ضمن من هیچی نمی دونم
....
موفق باشی
دوستارت امیرحسین
خیلی قشنگ بود ،ایشالا هیچوقت غروب را در زندگیت نداشته باشی ...
سلام عادل جونم خوبی حالت خوبه بابا دلمون برات تنگیده خیلی تنگه کجایی عزیززم راستی من میخوام لینکت کنم ...مریسی لینکم کمردی راستی من و سمیرا به روزیم
نمی دونم چرا اسن من نیومد راستی متنت عالی بود و اینکه خودت نوشته بودی ؟؟؟
دلمو بردی باز از نو دیگه چی میخوای؟
دار و ندارم مال تو دیگه چی میخوای؟
برو بذار بسوزم با بی کسی هام
برو بذار بمونن دلواپسی هام
هیچی نپرس فقط برو ولی فراموشم نکن
شمعم وآتیشم بپا برو وخاموشم نکن
اگه یه روز ورق زدی دفتر خاطراتتُ
یادت میاد قلب منو میشینه چشم براه تو
آره برو ولی بدون اینجا یکی می مُرد برات
باور نکردی عشقشو اگه قسم میخورد برات
میری برو ولی فقط اینو یادت باشه عزیز
اشک زلالتُ جلو چشم غریبه ها نریز
لحظه خدافظی به سینه ام فشردمت
اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت
دل من راضی نبود به این جدایی نازنین
عزیزم منو ببخش اگه یه وقت آزردمت
سلام داداش گلم خوبی ؟ من آپم پیشم میای ؟
منتظرتم
خداحافظ